دردسر های یک سارا !

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

دردسر های یک سارا !

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

!!!!Tout va bien

سلام به همه دوست جونای گل خودم.


اولا که هیچ خبری از اون خبرا که شما فکر میکنین نیست.(الان مگه ایران چه خبره که به هر وبلاگی سر میزنی یکی یا میخواد بچه دار شه یا شده؟؟؟)

میخوام به تلافی این مدت که ننوشتم یه پست طولانی بذارم.

اون خبری که من مدت ها منتظرش بودم و داشتم خودمو میکشتم مربوط به اپلای دانشگاه بود.

من برا ترم زمستون اپلای کرده بودم.مدت ها بود که منتظر جواب بودم و از اونجایی که میخواستم فیلدم رو عوض کنم یه خورده قر و اطفار و مراحلش بیشتر و طولانیتر بود.

من ایران مامایی خوندم و البته کار هم کردم اما میخواستم برا مستر یه چیز دیگه بخونم.در واقع یاد خودم و اتاق زایمان و اون لباس سبزا که می افتادم میخواستم تگری بزنم.(عصبانی نشین بابا جون.شما صد سال یه بار یه دسته گل میارین.من اونجا روزی ۱۰ دفعه میزاییدم.)

خلاصه که ما دنبال یه رشته آبرومند میگشتیم که هم اسم و رسمش خوب باشه هم تروتمیز باشه.(آخه یه دوست دارم کنسیولوژی میخونه.به مادر بزرگش که میگه اون بیچاره میزنه تو صورت خودش میگه دوره آخر زمون شده.)

خللاصه که بعد از کلی اینور اونور و زحمات بیدریغ علی جان خان (که بنده از همین تریبون ازشون تشکر میکنم)اینم سر و سامون دادیم.

خلاصه که حالا که دارم جدی فکر میکنم به خودم میگم آخه دیوونه آبت نبود نونت نبود.سر پیری مستر گرفتنت چی بود؟؟

نه خداییش؟؟

من خوشحال خوشحال اپلای کردم اونا خوشحال تر از من اکسپت نمودن.

خلاصه که ما به خودمون که اومدیم دیدیم نامه ادمیشن تو صندوق پستیمونه.علی نامه رو داده دستم میگه خوشحالی کن دیگه.(بله چشم)

میگم خوشحالیم نمیاد کانفیوز شدم.

شب ساعت ۲ علی رو بیدار کردم میگم الان میخوام خوشحالی کنم پاشو.(خوشحالیم هم شکل آدمیزاد نیست میدونم)

اینجوری بگم براتون از  الان که دارم بهش فکر میکنم دلم برا زندگی تنبلونه قشنگم ضعف میره و اشک تو چشام حلقه میزنه.(تف به اون ذات تنبلم. میدونم)

یعنی به جون شما نباشه به جون امیر حسین(خودش یه مثنوی داستان داره)اگه به بابام نگفته بودم همین الان داشتم با نامه ادمیشن شیشه تمیز میکردم.

با همه اینا خوشحالم.

اصل جریان اینه که دلم برا بابام میسوزه.طفلک خیلی برام آرزو داره.

خدایا مددی کن.


نظرات 16 + ارسال نظر
man سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:21 ق.ظ http://www.rozhaye-tanhai.blogsky.com

salam khobi?ghashang minevisi.be manam sar bezan.montazeretam.agemishe to weblogam javab bde mamnoon

سوگلی سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:10 ق.ظ

سلام عزیزم...
تبریک می گم... ادمیت همین جوریه تا وقتی به چیزی نرسیده آرزوی رسیدن به اون رو می کنه ... وقتی که رسید دلش برای اون روزهای خوش (به قول خودت تنبلی) تنگ می شه...
موفق باشی..

مهسا چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:51 ق.ظ http://sabzm1250.blogfa.com/

سارایی سلام
اینا که گفتی همش خیلی خوبه
اما میدونم سختی هایی هم داره
راستی باز ایرانی بازی در آوردی و خودت رو پیر می دونی
دوستت دارم
جواب کامنتت رو دارم اما خیلی چیزها هم هست که نمی نویسم
حالا شاید یک وقتی برات تعریف کنم
اما نظرم داره کم کم نسبت بهش عوض می شه
خیلی از پسرهایی که هیچ جذبه ای از خودشون ندارن بدم میاد
الان حتی نمی تونه جلو اونا بمونه

آریانا چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:15 ب.ظ http://aaryanaa.blogsky.com

سلام عزیزم
خیلی خوشحالم.بهت تبریک می گم.خیلی عالیه...

kensiologist پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:54 ق.ظ http://kensiologiste madar bozorg kosh.blogfa.ir

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت همکار جدیدمون.من کاملا احساس شما رو در مورد این رشته مقدس درک میکنم.تنها قسمت گنگ این پست اون قسمت جون امیرحسین بود که خواهش میکنم در پست های بعدی به آن بپردازید.همین!

جیگرم من همکار جدید شما نیستم.قراره پاتولوژیست بشم.احساسیم به رشته مقدستون ندارم.امیرحسین هم یه موضوع خانوادگیه.همین!

تینا شنبه 2 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:58 ق.ظ

ممنون سارا جونم... خوبی تو؟ من هم با اجازه همین کارو کردم :)

مریم شنبه 2 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:28 ق.ظ http://atasheparvaz.blogfa.com

قدر علی آقا خان را بدان. جدی میگم. تو این دوره و زمون، مردا فقط دلشون میخواد کار کنی و پول دربیاری و بیاری خونه. شوخی می کنم. البته میدونی که پشت هر شوخی، یه حرف خیلی خیلی جدی نهفته است.
برقرار باشی.

یه کوچولو و آقاییش یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:28 ب.ظ

به به.همیشه موفق..
ولی سعی کن ساعت خوشحالی کردنت رو تغییر بدی :ی:ی

سپیده دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 04:46 ب.ظ http://www.dardeshirin.blogfa.com

خوشحالی همین ساعتاش خوبه دیگه ... خوش باشید.

مه سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:35 ق.ظ http://meh.pib.ir

سلام
مقاله جالب: » ارتقاء بهره وری نیروی کار
حتماً بخونش نکات خیلی قشنگی میتونی بفهمی

انا پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:09 ق.ظ http://www.espenans.blogfa.com

سارا جون چون میدونم به داستانم علاقه داری برات نوشتم من ارشیومو کامل کردم اگه دوست داری بخون

شیده (ماجراهای خانه ی ما) جمعه 15 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:13 ب.ظ http://ghosebighose.persianblog.ir

سلام. ما زنده ایم گوش شیطون کر :))
به به ... ما هم خوشحالیم. ما هم از حالا به این فکر می کنیم که بعد از یه ترم مرخصی و بخور و بخواب چگونه این زندگیه نبلونه رو ترک بگوئیم و وداع کنیم؟!!
خوب ببینم نکنه ساعت ۲ شب بلند شدی زدی و رقصیدی؟؟!! آره؟ :دی
من عاشق اینجور کارهام.... :)

آریانا شنبه 16 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 04:16 ب.ظ http://aaryanaa.blogsky.com

کجایی دخمله؟ما هی میایم و می ریم و به در بسته و پست تکراری می خوریم ...

مریم یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:45 ب.ظ http://atasheparvaz.blogfa.com

کجایی؟

مینا یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:26 ب.ظ http://minamansouryyy.blogfa.com

سلام
ا خوش بحالت مبارکه
انشالله بری به سلامتی
اپ کردم
منتظرتم
بای

روی رد رویاها .... سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:27 ب.ظ http://bacheshatty.blogfa.com/

بعضیا حتی کسیو ندارن تا بهش خیانت کنن...



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد