دردسر های یک سارا !

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

دردسر های یک سارا !

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

اومدم!!!!!!!!!!!!

بالاخره اسباب کشی تموم شد(با کمک وتوجه تمام ائمه و معصومین سرشناس و ناشناس)

مهمونی هم به خیر و خوشی گذشت(ترکشش بد فرم به علی برخورد کرده بود یکشنبه بعدظهر از ۲تا ۶:۳۰ خوابید.)


همون هایی که خودم میخواستم درست کردم(اون نظرخواهی تنها برا این بود که نشون بدم چقدر دموکراتم.مگه من چیم از دکتر کمتره؟؟؟)

حیف که بدلیل حفظ شئون اسلامی و ایضا چون بلد نیستم نمیتونم براتون عکس بذارم.(فهیمه میدونم الان عصبانی شدی ولی عزیزم تو اولین نفری نیستی که به میزان IQ من پی بردی.)


دیشب برا بار98765543 شایدم بیشتر بربادرفته رو دیدم.البته از وسطشو چون ساعت نزدیک 2 نیمه شب بود و علی هم داشت از خواب غش میکرد بیخیال شدم.

همون وسطا که رت وفتی اسکارلت عزاداره و رت به شورا پیشنهاد 150$ میکنه تا با اسکارلت برقصه و دلشو شاد کنه.من برا بار هزارم داشتم ضعف میکردم (و این بار دیگه لازم بنود هم جملات کتاب رو یادم بیارم یعنی به زبون ساده لازم نبود از دوگوله کار بکشم چون به لطف علی و زحمتایی که برا زبان من کشید من میفهمیدم چی به چیه و برا اولین بار دادم تفاوت زیاده.)(علی چی فکر میکنی؟؟؟من وقتی یکی یه چی میگه و ازم میپرسی چی گفت میفهمم.وقتی میگی لیسنینگ تو از من بهتره.عزیزم حتی IQ منم میفهمه که تو فقط میخوای اعتماد به نفس منو تقویت کنی.مرسی.)خلاصه در همون حین به علی گفتم میدونی رت یه جورایی برا زنایی تو رنج سنی من سنبل عشقه.علی یه نگاهی به من کرد

میدونم خیلی خودتو کنترل کردی که نگی یعنی منظورت همون 0-3 ساله؟؟؟؟


اضافات:دوست جونیم دیروز زنگ زد گفت نی نی داره.هر چند که به گروه خونی خودش و شوهرش نمیخوره و من هنوز فکر میکنم سر کارم ولی بازم خوچحالم.خاله میشووووویم.


Party invitation

عزیزکانم.

سلام و عرض ارادت.

از اونجایی که آبجیتون یا نمیاد یا وقتی میاد برا مدد جوییه.در همین راستا من شنبه همین هفته ای که توشیم.(اگه کسی گفت شنبه هفته دیگه خودش میدونه ها)مهمونی دارم و یه بر جمعیت دعوت کردم.(جوگیر شدم ییهو)

حالا.من نمیخوام همش تو آشپزخونه باشم.مهمونا هم یه تعدادیشون وجتریین میباشن.

خودم فکر کردم کشک و بادمجون و سالاد الویه.

اگر کسی غذای خوشمزه و ساده ای بلده من با آغوش باز منتظرم.

felicitation

سلام به عزیزان گوشه جگری(یارا جونم کی میای دلم تنگیده)

عزیزانم شما همه مستجاب الدعوه بودیم من خبر نداشتم؟؟؟؟

ممنون از همه دعاهاتون.من الان شدیدا در حال اسباب کشی هستیم.


یعنی در واقع من الان وسط اسباب اثاثیه ای که جمع کردم دارم یه کارایی شبیه زندگی میکنم که بیشتر به در راستای رستگاری بودن نزدیکه تا زندگی.

بالاخره من و علی دیروز رفتیم ایمیگریشن آفیس.

چیزی بود در حد شب اول قبر که سوالاش هم در دسترس هستش میتونی بری تو سایتش و سوالاش رو داشته باشی.

.....(به دلیل ناموسی بودن از گفتنش خودداری میکنم)ومنکر که فقط منکر با ما صحبت کرد.

یه خانم سیاه پوست بود کلی حرف و نقل وسخن شد.

تمام مدارک من فقط ترجمه و کپیش بود که اول گفت تا اصلش نباشه نمیتونم براتون کاری کنم که من براش توضیح دادم که باباجون من تعهدم که تموم شد از ایران اومدم و این ترجمه و کپی ها هم به مدد همت بالای مامانمه که در خدمت به خلق دست دکتر رو از پشت بسته.

خلاصه که من یک ساعت حرف میزدم.کلی به خودم و فرانسم معتقد شدم.

علی بیشتر اینگلیش حرفید.

خانمه بهش کفت شما امتیاز بالایی به خودت دادی در اینجا من وارد عمل شدم گفتم نروس شده بچم خوب.

بعد ازش پرسید چرا کبک که علی خیلی جالب بهش جواب داد.

در آخر خواهرمون گفت آبجی شما خوب صوبت میکنی.

من گفتم بزرگوارین.

گفت آقاتون بهت امتیاز ۱۱ داده.گفتم کوچیکیم.

گفت من خودم از این تیریبون بهت ۱۲ میدم که حالشو ببری.(۱۲ معادل فرانکوفون میباشد.)


دیگه آفا دست و سوت برا سارای دردسر سازتون فراموش نشه.


دیگه از آفیس که اومدیم بیرون علی که خیلی خودداره همیشه دامن از کف بداد و چند عدد بوسه آبدار داد.

من خودم هم در حال پرواز بودم........

فقط میتونم بگم خدا رو شکر برا همه چی.

و اما در آخر:

در چنین روز خجسته ای بود که ما قدم بر این دار فانی نهادیم و دردسر رو به عالم وآدم هدیه نمودیم.باشو که خدایمان قبول کند.