دردسر های یک سارا !

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

دردسر های یک سارا !

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

درد سر ۱

 

خدا کن شما خوب باشین.

من که خوب نیستم اصلا.

یه چند وقتی بود برا visa اقدام کرده بودم که یه ماهی بیام ایران.

صبح جوابش اومد........به علی دادن به من نه.

البته میگه نمیرم تنها....اما این نامردیه.آخه چرا؟

بسیار بسیار غصه دار شدم ولی چون کمی تا قسمتی زیادی شادم زود یه دست فراموشی سپردم و خوجحال به زندگی ادامه دادم.

من هرگز نفهمیدم چرا اینقدر بی خیال هستم.

از صبح اون حرص خورد من وبلاگ خوندم...به سفارت زنگید...من chat کردم...mail زد سفارت...من وبلاگ درست کردم با دوست جون نهال و........................................

حالا اون دانشگاه بود من خونه مرتب هم pm میدادم چی شد؟

خدایی مدیریتو حال میکنین؟

بعدم که معلومه.........ناز و گریه که من میذارم تنها بری....اگه بخوای.

حالا اون طفلک هم میگفت غصه نخور من تنها نمیرم و........

خلاصه عزیزکانم    آتشی سوزاندیم نگفتنی.

اضافات:خدایا منو ببخش pls

اضافات:من مامانمو میخوامممممممممممممممممممممممم

در اخر:لطفا لطفا برام دعا کنید.

معرفی

 

اومدم بگم کیم.

من سارا هستم.۲۳ سالمه.یه علی هم دارم که خیلی دوسش دارم.

از خانوادم دورم ولی با علی همه چی خوبه.

Canada زندگی میکنیم.

من francais میخونم.کلا زندگی خوبه.

علی ۲۵ سالشه.دانشجو فوق.

عزیزانی که اطاعات بیشتری میخوان mail بزنن.

با تشکر

سلام

خوبین؟

اگه من اینجام به خاطر لطف یه دوست.

دوستم جون که اینجا با هم ا شنا شدیم.