سلام من اومدم.
یعنی این که میگن زپلشک آید و زن زاید و مهمان عزیزم زه در آید راست میگن.
در این راستا ما (من و علی)برا آخر جولای که میشه 9 مرداد میخوایم اسباب کشی کنیم.
حالا این که خوبه بذارین از اول بهتون بگم که این هفته چی گذشت به من.
اول هفته ای که توش هستیم علی با این استاد که قراره PHD رو باهاش بگذرونه قرار گذاشت تا در مورد پولی که میخواد بده و یه ترمه میگه حالا میگم فردا میگم صحبت کنه. استاد شریف که یه خانم ایرانی هم هست(با پوزش از همه خانم ها)بعد از سرکار گذاشتن علی به مدت 5 ماه,عین بز سرشو تکون میده میگه شرمنده,من پول ندارم. خوب زن حسابی چرا مردم رو علاف میکنی؟
بعد با اعتماد به نفس برگشته به علی میگه خوب دبر نشده رزومت خوبه میتونی یه استاد دیگه پیدا کنی.
(بماند که همون موقع که علی اپلای کرد چندتا استاد خیلی خوب و معروف هم به علی میل زدن و اپیتمنت دادن علی به اصرار من یکیشون رو که خیلی تک خاله و یه آقای چاینیز هست رو رفت و اون آقاهه بعد از یه صحبت طولانی میگه من تو رو میخوام,همین الان بریم آفیس برگه اپلیکیشنتو برداریم.
میرن افیس میبینن نیست,سوال میکنن چی شده.مسئولش میاد میگه خانم .....به ایشون پذیرش دادن.)
حالا این ماجرارو بیخیال ترم فال از کی شروع میشه؟از اول سپتامبر,الان چه روزیه؟(امروز نه ها)19 جولای.من داشتم دیوونه میشدم ولی نمیتونستم به علی بیچاره جیزی بگم.
یه چی دیگه ما خونمون رو به یه زن دیوونه سابلیز کردیم سه شنبه صبح من دیدم یه پیغام روی مبایلمه از طرف اون خانم که من خونه رو نمیخوام.(ما هم رفته بودیم یه خونه دیگه گرفته بودیم و اجاره رو هم پیش داده بودیم.)به علی زنگ زدم گفت نمیتونه چون لیز رو امضا کرده.
ساعت 12 جنیتور ساختمونمون زنگ زد گفت دارلن اومد پولشو گرفت رفت.
من و میگه فقط این اسمایلی های یاهو میتونن حالمو بیان کنن.گفتم امکان نداره ایز رو امضا کرده,اصلا قانونی نیست.گفت من اکسپت نکردم هنوز.وای داشتم میمردم.نمیتونستم هم کارمو ول کنم برم سراغش.
زنگ زدم علی گفتم تو برو بعدم دوباره زنگ زدم اون چیزایی رو که وحید یادم داد بهش گفتم.(وحید شوهر دوستمه و وکیله.)
خلاصه که دوباره گشتیم و گشتیم و با بدبختی یه مستاجر دیگه پیدا کردیم.
پریروز عصر که برگشتیم خونه هم برگه اینترویو از ایمیگریشن به دستون رسید.
حالا من اعتماد به نفسمو کلا از دست دادم و حتی یه جمله هم نمیتونم فرنچ پقله کنم.
حالا بگین اینترویو کیه مگه داری خودتو میکشی؟؟؟؟؟
31 جولای!!!!!!!!!!!
راستی یه چیز دیگه,31 جولای تولد علی هم هست.
همه این روده درازی ها برا این بود که بگم برام دعا کنین لطفا!!!!
خدایا به خیر بگذرون!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام دوست عزیز
خیلی جالب بود از اون اسباب کشی تا فرنچ پاقله خودتون ولی (نی ژی سای پ)
اگه مایل به تبادل لینگ باشید خبرم کن.
au revoir
وبلاگتون زیباست و مطالبش خواندنی...
در ضمن خوشحال میشیم قدم رنجه کنید و آغاز رمان هجده هزار صفحه ای سی جی ام: ویگو مورتنسن نوشته سارا صولتی را مطالعه کنید. این براستی باعث افتخار ماست که "شما" هم آن را بخوانید.
Salai,khufi? webloge jalebi darid, lotfan agar vaght kardid be ma ham ye sari bezanid,....ey baba, aslan man ke weblog nadaram, koja mikhaid be man sar bezand, khob pas raje be postetun bayad begam ke afarin e in hame mshkel ke aslan kam nemi arand va yeki yeki miaiand va afarin be to ke rooye hamashun ro kam kardi va hale hamashun ro gerefti, age hamin tori edaqme bedi dige hich moshkeli jorat nemikone soraghet biad. an kheili khoshhal misham ke zod be zood webloget ro update konid,..........be ma ham sar bezanid, ey baba dobare yadam raft, ebakhshid.........
باشه عزیزم الان با سر میام تو فکت.که بهت سرزده باشم.
وااااااااااایییییی چقدر سرت شلوغ بوده... من که هیچی نفهمیدم.. بالاخره اسباب کشی می کنید یا نه...
آره.میکنیم.
سلام سارا جون..سری نمیزنی؟
سلام سارا جونم
سعی کن خونسرد باشی و با درایت این مسایل رو حل کنی
برات دعا می کنم عزیزم
مرسی
انشاالله که زود جابه جا بشین...
خانم خانوما آپ کردم... عکس هم گذاشتم بیا ببین...